مردی در حرم امام رضا مدعی شد که بینایی اش را بازیافته است .
رضا شاه ، برای بازديد به مشهد رفته بود . به رضا شاه خبر دادند كه يك كور مادر زادی را ، همين امروز ، امام رضا ، شفا داده و بينا شده . ملاها ، همه مردم را جمع كرده و سر و صدا راه انداخته بودند .
رضا شاه که از رفتن به این جور جاها شرم داشت ، تصمیم گرفت شخصا برود تا از کم و کیف ماجرا با خبر شود . بی درنگ دستور داد تا آن كور مادرزاد را به نزد او بياورند .
رضا شاه در برابر گروهی از مردم و سياستمداران كشوری و لشكری ، از كور بينا شده پرسيد : آیا تو كور مادر زاد بودی و اكنون درمان شده ای ؟
او پاسخ داد : بله قربان ؛ كور مادر زاد بودم ولی امروز امام معجزه كرد و بيناييم برگشت .
رضا شاه از او پرسيد شنلی بر تن من است چه رنگی است ؟
كور بينا شده ، بدون كمترين معطلی (از سر ترس) پاسخ داد : سبز یشمی !
رضا شاه با عصای خود چند بار به سر و كله كور بينا شده كوبید و گفت : پدر سوخته ، تو كورمادر زاد بودی ! چگونه به اين زودی و در عرض چند لحظه این رنگ را شناختی آن هم نوع یشمی اش را ؟ تو فقط اسم رنگها را شنیدی و نه خود آنها را ؟
صدای شليك خنده همگان بلند شد و رضا شاه با اردنگی ، او را از حرم بیرن انداخت .
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen