حضرت در مسجد نشسته بود که ابولاشی نفس نفس زنان وارد شد و عرض کرد: یا نقی! مطابق دستورتان به یهودیان بی دفاع بنی قراضه حمله کردیم؛ مردانشان را کشتیم و اموالشان را غارت کردیم؛ زنانشان را هم به کنیزی گرفتیم. آمدم به شما خبر این فتح را بدهم. حضرت به فکر فرو رفتند و فرمودند: خدای ناکرده خلخالشان را که در نیاوردید؟ ابالاش گفت: خیر مواظب بودیم خلخالشان را در نیاورند. حضرت شادمان گشته و فرمود: خدارا شکر که توانستیم حقوق اقلیت ها را رعایت کنیم. این است اسلام رحمانی و این است حقوق بشر اسلامی تا کور شود چشم کافران. سپس برای تقسیم غنائم و گلچین کردن کنیزان تازه اسیر، راهی بیت المال شدند.
Dienstag, 20. August 2013
ای که رفتی به زیارت، خبری بود؟
ای که رفتی به زیارت، خبری بود؟
ازآه یتیمان گرسنه، اثری بود ؟
ای شیخ بگو، شمش طلا را چه کسی برد ؟
از سفره مردان وطن، نان چه کسی خورد؟
ای شیخ بگو، مشکل ما، پوشش زن بود؟
یا آنکه شبی با دل خوش، سیر شدن بود؟
Abonnieren
Posts (Atom)