رژیم حاکم بر ایران برای حفظ موجودیت و یا بهتر باید گفت برای تداوم موجودیت، باید رنگ عوض میکرد. البته پروژهٔ تغییر رنگ را یک شبه نمیتوانست اجرا کند اینطوری بر میافتاد.رژیم با خلق زنجیروار پروژه هائی مانند اصلاح طلب و جنبش سبز و روشنفکران دینی و استفاده از نشریاتی که سابقه نداشتند یعنی همان روزنامه های اصلاح طلبی دورهٔ خاتمی به بعد، موفق شد مسیر تداوم موجودیتش را حداقل تا الآن بپیماید و از انفجار خشم انباشته شدهٔ ناگهانی ملت، سر سالم بدر برد.هفده، هجده، سال گذشته سالهائی است که پروژه اصلاح طلبی، میدان دار نجات رژیم بوده است و قیام و انفجار ناگهانی مردم تبدیل شده است به چند تا تجمع صنفی و بی بخار که در نهایت ضعف و خواری صورت میپزیرد.خیزش مردم به بهانهٔ انتخابات مهره های رژیم در سال ۸۸ پیش بینی شده بود و رژیم برای از سر گذراندن آن خود را آماده کرده بود. یادمان نرفته چگونه مزدوران اصلاح طلب رژیم به سرعت به خارج ارسال شدند تا کنترل خیزش را بدست گرفته و در حفظ بقای کلیت زژیم نقش ایفا کنند و نیز طوری نشود که سرنگونی تمامیت رژیم خواستهٔ مردم شود و هم اینکه اپوزیسیون واقعی شکل نگیرد برای هدایت خیزش. اپوزیسیون قدیمی هم که توانائی مانور در مقابل رسانه های قوی بیگانه طرفدار جناح ارسالی رژیم را نداشت. یادمان هست که چگونه خیزش سرنگونی را مبدل به رای من کجاست کردند.این سوال شاید مطرح باشد که چرا رژیم مهندسی انتخاباتی جنجالی را پی ریزی میکند که ریسک بالائی برایش دارد؟ جواب اینست که به نظر اینطور میرسد ولی اینطور نیست. رژیم با هزینهٔ کم چند ماهی تپل گرفته است. هم یک طغیان و خشم انباشته شدهٔ چند دهه ای را با هزینهٔ حداقلی خنثی نمود و هم مزدورانش در داخل شکم اسب چوبی تروا، وارد قلعهٔ اپوزیسیون شده است.پروژه رژیم عالی جواب داد، دیگر عوامل رژیم با مردم ادغــــــــام شده اند. ما الآن اون ملت اواخر دو دههٔ پیش نیستیم که حداقل با عوامل رژیم مخلوط نبودیم.ما ملت شده ایم موجهای کوتاهی که بخاطر موج شکنهائی همچون سبز و اصلاح طلب، نمیتوانیم موج بیست متری شویم که آوار شویم بر سر رژیم.خاتمی، کروبی، موسوی، اکبر گنجی ها، مسیح علینژادها (آزادی یواشکی)، مجتبی واحدی ها، سازگارها، یغما گلروئی ها، مهران مدیری ها، فاطمه حقیقت جوها..... همگی در خدمت آن رنگ آمیزی ملعون بوده و هستند. البته رسانه های پشتیبان در خارج نیز دوش به دوش رژیم در جا انداختن این دسیسه مهّم نقش استراتژیک خود را به نحو عالی ایفا کرده اند. رادیو فردا، بی بی سی، صدای آمریکا از این جمله اند.رژیم نمیتوانست برای تغییر رنگ؛ از حسین شریعتمداری و الله کرم و روزنامهٔ کیهان و مدل قدیمیهایش استفاده کند. البته از آنها برای نقش اخی نظام همچنان بهره میبرد تا هم چهرهٔ قهرمانانه به اصلاح طلبها و سبزها و حسن کلید ساز بدهد و هم وحشیهای پشمالو را رام نگهدارد.رژیم توانسته با پروژهٔ تغییر رنگ برای هر سلیقه ای؛ ماری در آستین یا زیر عبا داشته باشد. برای عقب مانده های دائمیش که همان نماز جمعه ای هاست، الله کرم و جنتی و .... دارد و برای مردم خسته و نیمه جان در زیر عبایش؛ آخوند روحانی و مسیح علینژاد ( آزادیهای یواشکی ) کروبی و.... را دارد.مجری شبکه من و تو شخصی به نام سروش؛ گزارشی میداد از یغما گلروئی (که با هیبتی پاسدار گونه) برای رئیس جمهور محبوبش! آخوند حسن روحانی نامه ای را خط خطی کرده در جهت ...... و در آخر مجری شبکه من و تو با حالتی دراماتیک گزارش را اینطور به پایان میرساند که تمامی کتابهای شاعر پاسدار (یغما گلروئی) از کتاب فروشی ها به خاطر نامه اش به رئیس جمهور آخوند جمع شده است.اینگونه هست که مسیح علینژادها و گلروئی ها را رنگ شده وارد بازار مکارّه سیاست میکنند آنهم از طریق پرپاگاندای داخلی و خارجی رژیم.آزادیهای یواشکی، انتقاد یواشکی، گردهمائی های یواشکی، حتی تظاهرات یواشکی، به نوعی از ما ایرانیان، انسان یواشکی ساخته است و فرصتی میدهد برای پروژه های بعدی رژیم، که همچنان بر سر ایران و ایرانی خراب باشد.اسب تـــــــــروا وارد دژ نا مستحکم ما ملت شده است.گنجی، سازگارا، ابراهیم نبوی، کدیور، واحدی، مسیح علینژاد، مهمانان و کارشناسان مدعّو نام آشنای بی بی سی و صدای آمریکا و رادیو فردا و جدیداً من و تو همگی در داخل شکم اسب چوبی تـــــــروا میباشند. چشمها را باید اینبار نــشست بلکه باید گشود.
جاوید شاه
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen