Sonntag, 19. August 2012

امام نقى و زگهواره تا گور

آورده اند امام نقى در بستر مريضى و رو به مرگ بود.ياران را فرا خواند تا فلان كتاب را براى او آورند . مريدان گفتند : اماما شما كه در زمره ى مرگ هستيد ، كتاب به چه كار آيد؟ امام پاسخ داد : فلان چيز در كتاب است كه نميدانم ، بدانم و بميرم بهتر است يا ندانم و بميرم؟
يكى از ياران جواب داد : مگر خدا به شما علم لا يتنهايى نداده است؟
چند لحظه سكوت بر قرار شد ، همه منتظر پاسخ بودند.
امام گفت : ..... گشاد ، نمى خواى از جات بلند شى ، زر اضافى نزن.
ياران ميخواستند نعره بزنند ، ولى امام تهديد كرد اگه كسى جيكش در بياد با پشت دست محكم در دهانش خواهد زد!

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen