جايگاه خر در دستگاه آفرينش، زشتترین صدا انکر الاصوات
وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ (لقمان/19) و در راه رفتن خود ميانهرو باش و صدايت را پائین بیار كه بدترين صداها صدای خرهاست.
جايگاه خر در دستگاه آفرينش، زشتترین صدا انکر الاصوات
وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ (لقمان/19) و در راه رفتن خود ميانهرو باش و صدايت را پائین بیار كه بدترين صداها صدای خرهاست.
نوشتم ۵۰٪ ﺯﻥ ﻫﺎیی ﮐﻪ ﺗﻦ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻣﺘﺎﻫﻞ ﻫﺴﺘﻨﺪ"
ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﻧﻮﺷﺘﻢ ۷۵٪ : ﻣﻌﺘﺎﺩ ﻫﺎ ﺟﻮﺍﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﭘﺴﺮ ﮐﺮﻭﺑﯽ ﮐﻪ ﺍﻻﻥ ﺩﺭﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﺳﻨﮓ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﻣﯿﺰﻧﺪ ﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻓﺘﻪ
ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﻧﻮﺷﺘﻢ ۳۵٪ : ﺩﺧﺘﺮﻫﺎ ﺑﮑﺎﺭﺗﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﺪ
ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﻭ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﻧﻮﺷﺘﻢ :ﭘﺪﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻬﯿﺰﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻠﯿﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻓﺮﻭﺧﺖ
ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺁﻣﺎﺭ ﺍﺳﯿﺪ ﭘﺎﺷﯽ ﻭ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺯﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ
ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺳﻦ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺑﺨﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﺍﺯ ﻓﻘﺮ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ 14 ﺳﺎﻝ ﺭﺳﯿﺪ
ﮔﻔﺘﯽ: ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﻣﺮﺩﻡ ﮐﺸﻮﺭﻣﺎﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻔﺮﯾﺢ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺯﻫﺮﺍ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ .
ﮔﻔﺘﯽ: ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺩﺍﺭﻭﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭﻥ ﺧﺎﺹ ﺩﻩ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺁﻣﺎﺭ ﻣﺮﮒ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻪ
ﮔﻔﺘﯽ: ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ.
ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺍﺯﺕ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ , ﭘﺴﺮﺕ ﻣﻌﺘﺎﺩ ﺷﺪ , ﺩﺧﺘﺮﺕ ﻓﺎﺣﺸﻪ , ﺯﻧﺖ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﻃﻼﻕ
ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﭘﺎﺳﭙﻮﺭﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺷﺪ , ﻧﺎﻣﺶ ﺑﺎﻋﺚ ﻧﻨﮓ ﺷﺪ , ﻭﺭﺯﺷﮑﺎﺭﺵ ﺍﺯ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﭘﻨﺎﻫﻨﺪﻩ ﺷﺪ , ﻧﺨﺒﻪ ﺍﺵ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺪﻝ ﻣﻮ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺍﺧﺮﺍﺝ ﺷﺪ , ﺍﺳﻄﻮﺭﻫﺎﯾﺶ ﻋﺮﺑﯽ ﺷﺪ , ﺷﺎﺩﯼ ﺟﺮﻡ ﺷﺪ , ﺗﺠﻤﻊ ﺑﺎﻻﯼ 10 ﻧﻔﺮ ﻏﯿﺮ ﻣﺠﺎﺯ ﺷﺪ , ﺻﺤﻨﻪ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺷﺪ , ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺍﺳﮑﺎﺭ ﮔﺮﻓﺖ ﺷﺒﮑﻪ ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﻏﺰﻩ ﮔﻔﺖ , ﺩﺭ ﺷﻬﺮﯼ ﺁﺏ ﻧﺒﻮﺩ ﺁﺏ ﺻﺎﺩﺭ ﺷﺪ , ﺍﺭﻣﻨﺴﺘﺎﻥ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﻕ ﻧﺪﺍﺩ ﺑﺮﻕ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺷﺪ , ﻣﺨﺪﺭ ﺷﯿﺸﻪ ﻫﻢ ﻗﯿﻤﺖ ﻗﻠﯿﺎﻥ ﺷﺪ
ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯼ
ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﻮﺩي ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﭘﺪﺭ ﮐﻪ بودي
سياسي نبودي مادر و خواهر كه بودي"
دلنوشته اي از علي معصومي
بزرگ ترین معجزه قرن
در یکی از کشور اروپای یک خانه آتش میگیرد و تمام
دارو ندار خانواد نابود میشود و مرد خانه به دنبال بقایای ماند در خانه میگشت که یک دفعه چشمش به یک گوشه اتاق میفتد میبیند که قران سالم ولی مرطوب در گوشه اتاق هست و تمام لوازم سوخته بجز قران وقتی آتشنشان ها چشم شان به قران خیس و سالم افتاد تمام شان اشهد رو گفتند و مسلمان شدن و قران رو با خود بردند و بعد از آزمایش فهمیدند که سگ خانه هر روز به قران میشاشیده و بخاطر همان بود که کتاب خیس بود و آتش نگرفت در ان زمان تمام آتش نشان ها رفتند هند و سگ پرست شدند
نقل است امام نقى(ع) هميشه از اينكه اسمش در ليست پنج تن آل عبا نيست شاكى بود. حضرت چنان پيگير اين قضيه شد كه خدا نام اين گروه را به گروه ١+۵ (پنج تن آل عبا+ نقى) تغيير داد!
تاريخ دمرى/ باب منشاء اصطلاحات امروزى
خدا به نقی دستور داد تا دعوت الهی خود را آشکار سازد و نماز را به جماعت برپا دارد. امام، ابولاشی و سوسن، به نماز جماعت ایستادند.
عباس ابن عبدالمتقلب، آن سه را دید؛ مدتی به تماشا ایستاد. سپس سقمله ای به بغل دستی(ع) ش زد و پرسید: این سه تن چه می کنند؟ معنی این دولا و راست شدن ها چیست؟ این انگشت کردن ها و جیغ زدن ها به چه معناست؟ این خنده های سوسن و فحش دادن های امام از چه روست؟ ابولاشی چرا پا به فرار گذاشته؟
"بغل دستی" سری به تاسف جنباند و پاسخ داد: کجاشو دیدی عمو؟ این دین تازه ای هست که نقی آورده. حالا وایسا تا به شمشیر کشیدن و سر بریدنش هم برسی...
نقی رسولولا
مجوز حمله نظامی به سوریه از سوی کمیته روابط خارجی سنای آمریکا صادر شد؛
برادران عرزشی، درهای بهشت به روی شما باز و شهد شیرین شهادت آماده شده. فقط صف رو رعایت کنید و الله اکبر گویان وارد شید. به امید روزی که همگی شما خائنین به وطن برای همیشه به سرزمین اجداد غیر ایرانی خود برگردید.
حضرت در مسجد نشسته بود که ابولاشی نفس نفس زنان وارد شد و عرض کرد: یا نقی! مطابق دستورتان به یهودیان بی دفاع بنی قراضه حمله کردیم؛ مردانشان را کشتیم و اموالشان را غارت کردیم؛ زنانشان را هم به کنیزی گرفتیم. آمدم به شما خبر این فتح را بدهم. حضرت به فکر فرو رفتند و فرمودند: خدای ناکرده خلخالشان را که در نیاوردید؟ ابالاش گفت: خیر مواظب بودیم خلخالشان را در نیاورند. حضرت شادمان گشته و فرمود: خدارا شکر که توانستیم حقوق اقلیت ها را رعایت کنیم. این است اسلام رحمانی و این است حقوق بشر اسلامی تا کور شود چشم کافران. سپس برای تقسیم غنائم و گلچین کردن کنیزان تازه اسیر، راهی بیت المال شدند.
ای که رفتی به زیارت، خبری بود؟
ازآه یتیمان گرسنه، اثری بود ؟
ای شیخ بگو، شمش طلا را چه کسی برد ؟
از سفره مردان وطن، نان چه کسی خورد؟
ای شیخ بگو، مشکل ما، پوشش زن بود؟
یا آنکه شبی با دل خوش، سیر شدن بود؟